سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سهیــــــــــــــــلی منطقه آزادقشم
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف چهارشنبه 87 آذر 20   ساعت 1:33 عصر

عید قربان بر همه ی عزیزان مبارک باد

 


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف شنبه 87 آذر 9   ساعت 7:7 صبح

امروز  یکم ذی حجه است . برای آن دسته از دوستان که  دوست دارند زمان عید قربان بدانند و یا می خواهند نهم ذی حجه یعنی روز عرفه را روزه بگیرند.


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف دوشنبه 87 آبان 20   ساعت 8:57 عصر

امروز سه شنبه روز حرکت حجاج خانه خداست . به همه میگیم . سفرتون خوش مارا هم دعا کنید.

نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف دوشنبه 87 آبان 13   ساعت 2:55 عصر

 

تاریخ سیر جبری خویش را دارد و تو انسان در میان این جبر مسئول ساختن تقدیر خویشی و سرنوشت نهایی ان روزی است که: آدمی آنچه را به دو دست خود ساخته به دو چشم خویش ببیند.

( دکترشریعتی)

 

من که از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می خورم و در جوشم

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم

لسان الغیب


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف دوشنبه 87 آبان 13   ساعت 2:48 عصر

تاریخ سیر جبری خویش را دارد و تو انسان در میان این جبر مسئول ساختن تقدیر خویشی و سرنوشت نهایی ان روزی است که: آدمی آنچه را به دو دست خود ساخته به دو چشم خویش ببیند.

( دکترشریعتی)

 

من که از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می خورم و در جوشم

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم

لسان الغیب


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف یکشنبه 87 آبان 12   ساعت 6:35 عصر

شخصی به در خانه رفیق خود رفت تا خری عاریه کند گفت که خر من اینجا نیست او را به جایی برده اند0در این حال خر شروع به صدا کردن کرد گفت این صدای خر تو است گفت خر من دروغ می گوید تو سخن مرا باور نمیکنی و سخن خر مرا باور میکنی من این توقع را از تو نداشتم!!!!!!!!

 

 

 


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف جمعه 87 آبان 10   ساعت 9:25 عصر

 

دلبرا زیبا نگارا, بامن افسرده کم جور و جفاکن....کم بریز خون مرا از دیده, کم آتش بپا کن
کم بزن با خنجرابرو بقلبم, نوجوانم آرزو مندم....... به تیر قامتت دارم مزن, بامن مدارا کن
                                بجای کینه امشب سفره ی عشقم مهیا کن

مزن لافی ز دوستی وزپشت سر مزن خنجر.......ندیده بد زیکرنگی, نه یک مسلم, نه یک کافر
مکش ابروی پیوستت بهم, چین در جبین منداز.......که قهرت میکشد مارا, بخند ای نازنین دلبر
                                  مکن مارا تو دشمن شاد وکم امروزوفرداکن

 
وفارا پیشه کن ازغم, کرم شیر نجف را بین ........سزاوار محبت آن و, این شایسته ی تحسین
مزن آتش بجانم, خار حسرت کم بچشمم کن ...... بدیده پا گذار اما..به بزم دشمنم منشین
                                     بزیر پای خود بنگر مرا در خاک پیدا کن

 
کنون هرشب رفیق دود و افیونم, تو میدانی......که خود آخر, نماز مرده بر گور من دلمرده میخوانی
به آب و رنگ خود کم نا ز,ازحال من عبرت گیر.....که ماهم بهرخود روزی, کسی بودیم و میدانی
                            بیا بر خانه ی چشمم به مهمانی تو مآوا کن


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف جمعه 87 آبان 10   ساعت 9:24 عصر

باد سر گشته ی پاییز در آن روز سیاه
.
سیلی بر گونه ی آن طفل زد و اشکش ریخت
,
نه کتش آستر داشت
.
نه یکی جیب که دستش بتوان کرد درآن
,
کنج دیوار یکی کوچه چو سگ
.
بنشست و زستمکاری این دهر گریست
شب شد و پنجره ها روشن شد
,
پسرک دیده به آن پنجره دوخت
,
چلچراغش چه بزرگ
,
به بزرگی خیال پسرک
,
که در آن نور قشنگ
.
یاد آن مادرش افتاد که مرد

.
ساعتی باز گریست
دیده اش خشک و دگر اشک نداشت
.
شکمش گشنه و لبهاش بخشکی کویر
.
پسرک عربده ی: نوش فدایت: بشنید
.
بوی مطبوع غذا بمشامش چو دم عیسی بود
:
لحظه ای خنده بلبهاش دوید
,
آری اکنون ته بشقاب غذا
,
آرد آن مردک غافل زخدا
,
توی انبار زباله سر راه
.
ریزد و سیر کنم خویشتن را

...
ولی آن مردک مست
....
که ز انسانی و انسانیتش نیست اثر
...
بهر خشنودی یاران بهوس
.
جام خود دست گرفت و بسر طفلک ریخت
.
او بخندید ولی طفل گریست
,
آه از این بیخبران
.
که چسان ظلم بمخلوق خدا میدارند
.
خون طفلان بسبو ریخته و نوش کنند
,
مست میخواره به مستخدم خود داد ندا
.
که زدیوار سرا دور کند طفلک را
,
طفل بیچاره سخنهاش شنید
ظلم مخلوق خدای
.
دید و از گشنگی در جای لمید
...
نه رمق درپائی
...
نه نفس در نائی
,
دیده اش یخ زده بود
چو دل مست زنازاده ی پست

.
که از آن پنجره بر حال پسر میخندید
...
پسرک با لگد از جای پرید
.
دیده بر دیده ی آن مرد سیه اختر دوخت
...
ناله سرداد و از آن کوچه گذشت
,
لنگ لنگان به دگر کوچه رسید
تکه نانی سر آن برزن دید
.
با ولع خورد و برفت
گوشه ای توله سگی
.
زوزه سر داده کمک میطلبید
...
توله برداشت فشردش به بغل
,
کهنه پیراهن خویش
.
گرد سگ بست و بگورستان رفت
,
شکوه از خلق خدای
.
بهر مادر بسرایش میبرد
,
ولی آن تکه ی نانی که بود آغشته به سم
.
بهر سگهای خیابان..پسر مسکین خورد

,
خورد و در دامن مادر روی آن سنگ کبود
,
مرد و این وسوسه ی زندگی ننگین را
.
به ودیعت پیش میخواره سپرد

....
همه ارزانی تو
...
نوش بکامت باشد


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف جمعه 87 آبان 10   ساعت 9:5 عصر

با عرض سلام خدمت دوستان عزیز (آقا پسرها و دختر خانمهای ) همشهری . امیدوارم در کمال صحت و سلامتی باشید و بمانید.

اگر از شما خوانندگان عزیز کسی به زبان انگلیسی وارد هست لطفا خودشو معرفی بکنه من به کمکش خیلی نیازمندم .

واگر کسی را می شناسید که این کاره هست حتما معرفی کنید .

هم دختر هم پسر . به هردو جنس نیاز دارم . حق الزحمه هم به آنها داده خواهد شد . متشکرم


نظرات شما ()

نویسنده: بی طــــــــــــــــــرف چهارشنبه 87 آبان 1   ساعت 11:54 صبح

تصاویر مکه و مدینه دل را باز می کند .

 بزودی می بینید .

 


نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عیدتان مبارک
خبر جدید از سهیلی
دوستان شما چی؟
قال خاتمی
مرد عمل
بافکر به پیش
سرنوشت باید با دست نوشت
سلامی جدید
قابل توجه دانشجویان
قبض دانشگاه
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
57924 :مجموع بازدیدها
23 :بازدید امروز
8 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
سهیــــــــــــــــلی منطقه آزادقشم
لوگوی خودم
سهیــــــــــــــــلی منطقه آزادقشم
لینک دوستان
باتق دانشجــــویاـــن سهیــــــلی
پرسش و پاسخ
شیخ احمد فراریان
آقا اجازه (آقای نیکخو دولاب)
قشم ایلند
صفحات اختصاصی
فهرست موضوعی نوشته ها
باران .بهاری . حجاج . ذی حجه .عید قربان . ریاست - جمهور . مادر . متولد .
بایگانی نوشته ها
مطالب گذشته
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اشتراک